مردي در دهکده ی شیوانا زندگی میکرد که علاقه ی شدیدی به پریدن داشت او هر روز از ارتفاع پنج متری روی زمين مي پريد و هيچ اتفاقی برای او نمی افتاد.

او هرگاه مي خواست از ارتفاع به سمت پايين بپرد نگاهش را به سوی آسمان می كرد و از كائنات مي خواست تا او را سالم به زمين برساند و از هر نوع آسيب و صدمه حفظ كند.

اتفاقا هم هميشه چنين می شد و هيچ بلايي بر سر او نمي آمد، روزی اين مرد به ارتفاع پنج و نيم متری رفت و سرش را به سوي آسمان بالا برد و از كائنات خواست تا مثل هميشه او را سالم به زمين برساند. اما اين بار محكم زمين خورد و پايش شكست.

او آرزده خاطر نزد شيوانا رفت و از او پرسيد: كائنات هيچ وقت جواب رد به خواسته من نمی داد. من سال ها بود كه از ارتفاع پنج متری می پريدم و هيچ اتفاقی برايم نمی افتاد.

چرا اين بار فقط به خاطر نيم متر اضافه ارتفاع پايم شكست؟ چرا كائنات مرا حفظ نكرد؟

شيوانا تبسمي كرد و گفت: اتفاقا اين دفعه هم كائنات به نفع تو عمل كرد، كائنات چون می دانست كه تو بعد از پنج و نيم، عدد شش و هفت را انتخاب می کنی، قبل از اين كه خودت با اين زياده خواهی بی معنا گردنت را بشکنی، پای تو را شكست تا دست از اين بازی برداری و روی زمين قرار گیری.


Everything you want

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

هندسه منیفلدها وبلاگ آموزشگاه فنی و حرفه ای پارسی ماد دنیای باستان صدای کشمیر Rachna برنامه نویسی به زبان پایتون فروش خدمات تلگرام و اینستاگرام با مناسب ترین هزینه خبرستان ساقی